صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۸۶۶

۱

در عین بحر، گوشه نشین را کناره هاست

در یتیم را ز صدف گاهواره هاست

۲

تا داده ام عنان توکل ز دست خویش

کارم همیشه در گره از استخاره هاست

۳

از زاهدان خشک حدث گهر مپرس

خار و خس از محیط نصیب کناره هاست

۴

نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا

غافل که ناخدا هم ازین تخته پاره هاست

۵

آب فسرده در صدف پاک گو مباش

گوش ترا چه حاجت این گوشواره هاست؟

۶

از راز عشق، زاهد خشک است بیخبر

ابروی قبله را چه خبر از اشاره هاست؟

۷

از ما مجوی صبر که سررشته شکیب

از دست رفته تر ز عنان نظاره هاست

۸

مور ضعیف اگر چه برابر بود به خاک

نسبت به خاکساری من از سواره هاست

۹

دربسته ماند میکده از زاهدان خشک

خس پوش بحر رحمت ازین تخته پاره هاست

۱۰

نگذاشت گریه در نظرم آرزوی خام

دامان صبح، پاک ز اشک ستاره هاست

۱۱

صائب ز درد و داغ ندارد شکایتی

باغ و بهار سوخته جانان شراره هاست

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حسین آقا
۱۳۹۹/۰۱/۲۹ - ۰۷:۲۶:۳۹
ما عرفناک حق معرفتک صائب جان.نادان دلش خوش است به تدبیر ناخداغافل که ناخدا هم ازین تخته پاره هاستفقط تو میتونی به این زیبایی حال و روز مردم ایران رو با یه بیت شعر توصیف کنی.