
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۸۶۹
۱
درد دلم ز پرسش ارباب عادت است
بیماریی که هست مرا، از عیادت است
۲
در کنه کفر و دین نرسیده است هیچ کس
هنگامه گرم ساز جهان، رسم و عادت است
۳
آبی که خاکمال دهد آب خضر را
در چشمه سار جوهر تیغ شهادت است
۴
کم خون به سایه علم عشق می خوریم؟
حرفی است این که بال هما را سعادت است
۵
بر هر طرف که میل کند بحر، تابعم
موج مرا به کف چه عنان ارادت است؟
۶
در ساغر زیاده طلب خون بود مدام
نشتر همیشه در خم خون زیادت است
۷
مشکل که سر به چشمه کوثر در آورد
صائب چنین که تشنه تیغ شهادت است
تصاویر و صوت

نظرات