صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۸۸۱

۱

در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست

دست بلند، حجت عجز شناورست

۲

رنگین ز پیچ و تاب شود چهره سخن

از خون نصیب تیغ به مقدار جوهرست

۳

مهر از جهان ببر که غذای لطیف او

خونی است در لباس، اگر شیر مادرست

۴

صبر گران رکاب نیاید به کار عشق

در بحر بیکنار چه حاجت به لنگرست؟

۵

بر دل غبار کلفت ایام بار نیست

گوهر میان گرد یتیمی نکوترست

۶

از عالم جهات، امید نجات نیست

بیچاره مهره ای که گرفتار ششدرست

۷

دل جلوه گاه حسن به اقبال عشق شد

آیینه روشناس جهان از سکندرست

۸

زان جلوه ها که سرو تو در کار باغ کرد

طوق گلوی فاختگان خط ساغرست

۹

سرچشمه ای که خضر ازو چشم آب داد

در زیر دامن خط سبز تو مضمرست

۱۰

صائب ز خاک چاشنی قند می برد

موری که محو حسن گلوسوز شکرست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۴۶۷

نظرات