صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۹۰۳

۱

صبح امید من نفس سرد من بس است

چشم سفید، روزن بیت الحزن بس است

۲

دستم غبار دامن پاکان نمی شود

بویی مرا ز یوسف گل پیرهن بس است

۳

تر می شود به نامه خشکی دماغ من

برگ خزان رسیده مرا از چمن بس است

۴

عنوان بود نمکچش مکتوب سر به مهر

زان غنچه لب وظیفه من یک سخن بس است

۵

زان میوه ها که وعده به فردوس داده اند

ما را به نقد، نکهت سیب ذقن بس است

۶

پروانه وار سوختن از بی مروتی است

آن را که روی گرمی ازین انجمن بس است

۷

از شغل دلخراش تو بدنام گشت عشق

نقشی دگر بر آب زن ای کوهکن، بس است

۸

محتاج نیستم به سپرداری کسی

جوهر دعای جوشن شمشیر من بس است

۹

صائب ز بلبلان نشود گر صدا بلند

کلک سخن طراز هم آواز من بس است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۴۷۹

نظرات