صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۹۰۶

۱

با قرب یار رشته جان در کشاکش است

در عین بحر، موج همان در کشاکش است

۲

گویا نسیم راه در آن زلف یافته است

کز پیچ و تاب، رشته جان در کشاکش است

۳

آرام نیست راهنوردان شوق را

دایم ز موج، ریگ روان در کشاکش است

۴

عشاق را ز تازه نهالان شکیب نیست

تا یک خدنگ هست کمان در کشاکش است

۵

هر چند حرص مالک روی زمین شود

چون موجه سراب همان در کشاکش است

۶

بر فرق هر که سرکشی از سر نمی نهد

مانند اره کاهکشان در کشاکش است

۷

شوق وطن ز دل به عزیزی نمی رود

در صلب گوهر آب روان در کشاکش است

۸

پیران ز حرص بیشتر آزار می کشند

با پشت خم همیشه کمان در کشاکش است

۹

طول امل ز قامت خم بیش شد مرا

شد حلقه این کمان و همان در کشاکش است

۱۰

آسان نمی توان ز علایق فشاند دست

زین خارزار دامن جان در کشاکش است

۱۱

بر رنگ و بوی عاریه هر کس که دل نهاد

پیوسته از بهار و خزان در کشاکش است

۱۲

تا لب گشاده است، نفس آرمیده نیست

در قبضه سوار، عنان در کشاکش است

۱۳

ایمن شود چسان ز گسستن رگ حیات؟

زینسان که تار و پود جهان در کشاکش است

۱۴

بال و پر تلاطم بحرست بادبان

دلها ز دیده نگران در کشاکش است

۱۵

تا یکزبان چو تیغ نگردد سخن طراز

دایم چو خامه دو زبان در کشاکش است

۱۶

تا موی آن کمر نکند ترک پیچ و تاب

ما را چو زلف رشته جان در کشاکش است

۱۷

صائب اگر چه غوطه در آب گهر زند

از پیچ و تاب، رشته همان در کشاکش است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۴۸۱

نظرات