
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۰۹
۱
ای دل تصور کمر یار نازک است
باریک شو که رشته این کار نازک است
۲
دل شاخ شاخ گشت درین کار شانه را
پرداز زلف و کاکل دلدار نازک است
۳
تا ماجرای شانه و زلفش کجا رسد
مضراب بی ملاحظه و تار نازک است
۴
حرف میان او به میان اوفتاده است
ای دل به هوش باش که اسرار نازک است
۵
بلبل به آشیانه طرازی فتاده است
غافل که آن نهال چه مقدار نازک است
۶
چندین هزار شیشه دل را به سنگ زد
افسانه ای است این که دل یار نازک است
۷
سربسته چون حباب نفس می کشید محیط
از بس مزاج آن در شهوار نازک است
۸
چون قمریان به گردن شیران نهاد طوق
با آن که دام زلف تو بسیار نازک است
۹
در هر نظر به رنگ دگر جلوه می کند
از بس که رنگ آن گل رخسار نازک است
۱۰
صائب چرا به لب ننهد مهر خامشی؟
سنگین دلند مردم و گفتار نازک است
تصاویر و صوت


نظرات