
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۱۴
۱
کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است
دستی که در میان تو شد حلقه خاتم است
۲
پروای آفتاب قیامت نمی کند
هر دل که زیر سایه آن زلف پر خم است
۳
بی غم حیات نیست دل دردمند را
می آید از بهشت برون هر که آدم است
۴
دارد به یاد، سر و دو صد نخل میوه دار
عمر دراز لازمه روزی کم ست
۵
در لاله زار عشق ز گفتار آتشین
پا در رکاب، مهر خموشی چو شبنم است
۶
نخل از زمین پاک فلک سیر می شود
بال مسیح پاکی دامان مریم است
۷
در راه صاحبان سخن چوب منع نیست
طوطی درون خلوت آیینه محرم است
۸
از بیم انقطاع همان می تپد دلم
در بحر اگر چه ریشه این موج محکم است
۹
پروای زخم نیست دل آب گشته را
صائب به زخم آب همان آب مرهم است
تصاویر و صوت

نظرات