
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۲۲
۱
احوال دل ز دیده خونبار روشن است
حال درون خانه نمایان ز روزن است
۲
روشندلان همیشه سفر در وطن کنند
استاده است شمع و همان گرم رفتن است
۳
در انتظام کار جهان اهتمام خلق
مشق جنون به خامه فولاد کردن است
۴
جوهر بس است بیضه فولاد را حصار
آن را که دل قوی است چه حاجت به جوشن است؟
۵
دست و دهن اگر چه نماید تنور رزق
نسبت به دست کوته ما چاه بیژن است
۶
شستن به اشک، گرد کدورت ز روی دل
آیینه را به دامن تر پاک کردن است
۷
ظالم به مرگ سیر نگردد ز خون خلق
در خواب، کار تشنه لبان آب خوردن است
۸
دل چون کمال یافت نهد پای بر فلک
چون دانه خوشه گشت رجوعش به خرمن است
۹
صائب ز خود برآی که شرط طریق عشق
گام نخست از خودی خود گذشتن است
تصاویر و صوت


نظرات