
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۳۴
۱
طومار زلف شرح پریشانی من است
آیینه فرد دفتر حیرانی من است
۲
موجی که نوح را به کمند خطر کشد
باد مراد کشتی طوفانی من است
۳
مو از سرم چو دود ز آتش هوا گرفت
مجنون کجا به بی سر و سامانی من است؟
۴
بهر خلاص، ناز شفاعت نمی کشد
آن یوسف غیور که زندانی من است
۵
از صحبت غبار بهم رو نمی کشد
آیینه داغ صافی پیشانی من است
۶
عریان شدم ز پیرهن سایه و هنوز
عشق غیور در پی عریانی من است
۷
صائب چگونه دست ز دامن بدارمش؟
سودای عشق، همسفر جانی من است
تصاویر و صوت

نظرات