صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۹۴۰

۱

شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست

برخاست هر که از سر عالم لوای اوست

۲

آزاده ای که کنج قناعت گرفته است

شیرازه حضور جهان بوریای اوست

۳

آن مطربی که پرده ما را دریده است

رقص فلک ز زمزمه جانفزای اوست

۴

در دام می کشد دل صحرایی مرا

این مردمی که با نگه آشنای اوست

۵

در چشمه سار تیغ تو تا چند خون خورد؟

مرگی که زندگانی من از برای اوست

۶

بیدرد نیستم که شکایت کنم ز جور

هر شکوه ای که هست مرا از وفای اوست

۷

چون در رکاب برق سواران سفر کند؟

بیچاره ای که شیشه دل زیر پای اوست

۸

مسند به روی دست سلیمان فکنده است

تا مور پا شکسته ما در هوای اوست

۹

فردوس را ز داغ تغافل کند کباب

کبری که در دماغ من از کبریای اوست

۱۰

زنجیر پاره کردن سوداییان عشق

موقوف باز کردن بند قبای اوست

۱۱

صائب کسی که خرمن من سوخته است ازو

ابر بهار، سایه دست سخای اوست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۴۹۷
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۴۵۵
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۳۷۸

نظرات