
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۴۴
۱
زان آتشین میی که ز لب در ایاغ توست
یاقوت آبدار بتان سنگداغ توست
۲
نتوان ز جستجو به تو هر چند راه برد
هر کس برون دویده ز خود در سراغ توست
۳
چشمی که چون ستاره نظربند خواب نیست
حیران پرتو گهر شبچراغ توست
۴
دلهای پاره پاره خونین دلان خاک
در چشم عارفان گل صد برگ باغ توست
۵
در چشم من ز سنبل فردوس بهترست
آشفته خاطری که پریشان دماغ توست
۶
از درد اگر به صاف بود چشم دیگران
ما را نظر ز صاف به درد ایاغ توست
۷
از روی آتشین تو بی بهره ایم ما
هر چند نور دیده ما از چراغ توست
۸
خواهد حباب وار سرت را به باد داد
این باد نخوتی که گره در دماغ توست
۹
چون صائب آن که چاشنی درد یافته است
قانع به زخم خار ز گلهای باغ توست
تصاویر و صوت

نظرات