
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۴۹
۱
جامی ز خون بی غش منصورم آرزوست
لعل تجلی از کمر طورم آرزوست
۲
بر من جهان ز دیده مورست تنگتر
یک چند تنگنا دل مورم آرزوست
۳
با طاقتی که پنجه ازو برده است موم
رفتن به سیر انجمن طورم آرزوست
۴
ساغر حریف عقل گرانجان نمی شود
رطلی گرانتر از سر مخمورم آرزوست
۵
مردم ز اشتیاق شکر خواب نیستی
بالین دار، چون سر منصورم آرزوست
۶
شیرینی حیات دلم را گزیده است
عریان شدن به خانه زنبورم آرزوست
۷
نازک شدم چنان که گمان می برند خلق
در بر کشیدن کمر مورم آرزوست
۸
صائب درین زمان که رسیده است مشق فکر
هم نغمگی به شاعر مشهورم آرزوست
تصاویر و صوت

نظرات