
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۵۸
۱
از رفتن تو باغ پریشان نشسته است
گل در کمین چاک گریبان نشسته است
۲
دامن کشیدن از کف عشاق سهل نیست
یوسف ازین گناه به زندان نشسته است
۳
در روزگار کشتی عاشق شکست ما
دریا به خواب رفته و طوفان نشسته است
۴
شوریده ای کجاست قدم در میان نهد؟
شد مدتی که شور بیابان نشسته است
۵
در راه خاکساری ما چوب منع نیست
این گرد بر بساط سلیمان نشسته است
۶
شد مدتی که داغ سیه روزگار ما
در انتظار صبح نمکدان نشسته است
۷
از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست
دیوانه ای میانه طفلان نشسته است
۸
تا آمده است سینه صائب به جوش فکر
از جوش، بحر قلزم و عمان نشسته است
تصاویر و صوت


نظرات