صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۹۷۱

۱

عشقم هنوز جای به گلخن نداده است

برقم هنوز بوسه به خرمن نداده است

۲

در زلف باد دست، عبث بسته ایم دل

گوهر کسی به چنگ فلاخن نداده است

۳

چون دست و پا زنم، که به رنگ شکسته ام

عشق غیور بال پریدن نداده است

۴

فریاد ازین طبیب که با این هجوم درد

ما را به نبض رخصت جستن نداده است

۵

بنمای یک مسیح که گردون تنگ چشم

آبش ز خشک چشمه سوزن نداده است

۶

یک دل به من نما که ز دمسردی فلک

تن چون چراغ صبح به مردن نداده است

۷

مردانه تن به سختی ایام داده ایم

در زیر سنگ، سه چنین تن نداده است

۸

جمع است دل چو غنچه تصویر در برش

هر کس به خود قرار شکفتن نداده است

۹

با تنگ گیری فلک سفله چون کنم؟

دل داده است (و) بخت شکفتن نداده است

۱۰

فردا چگونه سر ز گریبان برآورد؟

آن را که بوسه تیغ به گردن نداده است

۱۱

صائب چسان بلند کنم ناله از جگر؟

عشقم هنوز رخصت شیون نداده است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۱۳

نظرات