
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۹۲
۱
خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است
عالم سیاه در نظرم زان ستاره است
۲
چون کودک یتیم درین تیره خاکدان
پهلوی خشک خویش مرا گاهواره است
۳
بر من چنین که سخت گرفته است روزگار
آزاده آن شرار که در سنگ خاره است
۴
تیغ دو دم ندیده چه بیداد می کند
آن ساده دل که طالب عمر دوباره است
۵
صائب کسی که عاقبت اندیش اوفتاد
هر چند در ره است به منزل سواره است
تصاویر و صوت

نظرات