
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۹۳
۱
آب حیات ما ز شراب شبانه است
عیش مدام، زندگی جاودانه است
۲
عاشق کجا به فکر سرانجام خانه است؟
پروانه را همین بال و پر آشیانه است
۳
بر گوهرست دیده غواص از صدف
ما را غرض ز دیر و حرم آن یگانه است
۴
چون کاروان ریگ روان عمر خاکیان
هر چند ایستاده نماید روانه است
۵
سد سکندرش سپر کاغذین بود
بیچاره ای که تیر فضا را نشانه است
۶
این کوره ای که چرخ ستمکار تافته است
بر سنگ جای رحم درین شیشه خانه است
۷
عشاق را لب از طمع بوسه بسته است
از بس دهان تنگ تو شیرین بهانه است
۸
روشنگر وجود بود گرمی طلب
چون خار و خس رسید به آتش زبانه است
۹
صائب ز هر سخن که به آن تر زبان شوند
جز گفتگوی عشق سراسر فسانه است
تصاویر و صوت

نظرات