
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۹۹۶
۱
ابر بهار گلشن رخسار، آینه است
آتش فروز شعله دیدار، آینه است
۲
از دل توان به انجمن حسن راه برد
سنگ نشان کعبه دیدار آینه است
۳
آنجا توان به زور نفس کار پیش برد
افسانه ای است این که دل یار آینه است
۴
نتوان به کنه چرخ رسیدن به سعی فکر
اندیشه مور و این در و دیوار آینه است
۵
با روی یار چهره شدن نیست کار گل
دارد کسی که جوهر این کار، آینه است
۶
گر دل بجاست، وضع جهان آرمیده است
گر چشم روشن است، گل و خار آینه است
۷
عاشق چو محو گشت، دو عالم دو عینک است
طوطی چو مست شد، در و دیوار آینه است
۸
امروز دیده ای که نرفته است آب ازو
صائب درین زمانه غدار آینه است
تصاویر و صوت

نظرات