
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۰
۱
جا به عرش دوش خود دادم سبوی باده را
فرش کردم در ره می دامن سجاده را
۲
چون سبو تا هست نم از زندگی در پیکرت
دستگیری کن می آشامان عاشق باده را
۳
این سخن را سرو می گوید به آواز بلند
جامه از پیکر بروید مردم آزاده را
۴
روز و شب از صافی خاطر کدورت می کشم
ما چه می کردیم چون آیینه لوح ساده را؟
۵
نقطه قاف قناعت دانه من گشته است
بال عنقا بادزن زیبد من افتاده را
۶
زهد و مستی را به هم پیوند جانی داده ام
بسته ام بر دامن خم دامن سجاده را
۷
صائب آن ابرو کمان رو بر هدف افکند تیر
دیگر از بهر چه داری سینه بگشاده را؟
تصاویر و صوت


نظرات