
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۰۴
۱
گنجینه جواهر ما پاک گوهری است
نقدی که در خزانه ما هست بی زری است
۲
بر ما چه اعتراض که بی قدر و قیمتم؟
گوهر اگر به خاک فتد جرم جوهری است
۳
در کار عشق سعی به جایی نمی رسد
در بحر دست و پا زدن از ناشناوری است
۴
دارد دل ترا هوس از عشق بی نصیب
این شیشه چون تهی شود از می پر از پری است
۵
در اشک و آه اگر نکند صرف، غافل است
چون شمع زندگانی آن کس که سرسری است
۶
پیری چه خون که در جگر ما نمی کند
قد دوتای ما دویم چرخ چنبری است
۷
گفتار دلفریب تو در پرده حجاب
سیلاب عقل و هوش چو سر گوشی پری است
۸
باقی ز خیر کن زر و سیم فناپذیر
ای خواجه گر ترا هوس کیمیاگری است
۹
دلبسته هوا به نسیمی فتد ز پا
کوتاهی حیات حباب از سبکسری است
۱۰
صائب ز مال حرص یکی می شود هزار
بیدرد را گمان که غنا در توانگری است
تصاویر و صوت

نظرات