
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۱۵
۱
از لخت دل مرا مژه در چشم تر شکست
چون شاخ نازکی که ز جوش ثمر شکست
۲
چون تیغ آب جوهر من شد زیادتر
چندان که روزگار مرا بیشتر شکست
۳
جای شراب عشق نگیرد شراب عقل
نتوان خمار بحر به آب گهر شکست
۴
در عاشقی همین دل بلبل شکسته نیست
اول سبوی غنچه درین رهگذر شکست
۵
از جام غیر، آن لب میگون زیاد نیست
باید خمار خود ز شراب دگر شکست
۶
گردید توتیای قلم استخوان من
از بس مرا فراق تو بر یکدگر شکست
۷
مژگان اشکبار تو ای شمع انجمن
صد تیغ آبدار مرا در جگر شکست
۸
خون می گشاید از رگ الماس سایه اش
آن نیش غمزه ای که مرا در جگر شکست
۹
صائب چه شکرهاست که ما را چو زلف، یار
در هر شکستنی به طریق دگر شکست
تصاویر و صوت

نظرات