
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۳۴
۱
می سنگ اگر زند به ایاغم شگفت نیست
گر بوی گل خورد به دماغم شگفت نیست
۲
سودای زلف ریشه به مغزم دوانده است
خون مشک اگر شود به دماغم شگفت نیست
۳
پروانه داغ گرمی هنگامه من است
دامن اگر زند به چراغم شگفت نیست
۴
از کاوکاو ناخن الماس اگر جهد
برق از سیاه خانه داغم شگفت نیست
۵
با عندلیب هم سبق ناله بوده ام
دلتنگ اگر ز صحبت زاغم شگفت نیست
۶
صائب ز سوز سینه آتش فشان اگر
آتش چکد ز پنبه داغم شگفت نیست
نظرات