صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۰۴

۱

پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را

حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را

۲

بر جراحت بخیه نتواند ره خوناب بست

سود ندهد مهر خاموشی دل آزرده را

۳

خضر در سرچشمه تیغش نمازی می کند

عمر اگر باشد، دهان آب حیوان خورده را

۴

نقد جان را چون شرر بر آتشین رویی فشان

در گره تا کی توان چون غنچه بست این خرده را؟

۵

آب را استادگی آیینه روشن کند

صاف می سازد تحمل، طبع بر هم خورده را

۶

می کند باد مخالف شور دریا را زیاد

کی نصیحت می دهد تسکین، دل آزرده را؟

۷

هر چه رفت از کف، به دست آوردن او مشکل است

چون کند گردآوری گل، بوی غارت برده را؟

۸

این جواب آن که وقتی حالتی فرموده است

از نصیحت می دهم تسکین، دل آزرده را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۷۸
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۱۲۷

نظرات