
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۴۰
۱
دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست
آنجا که درد نیست، سخن سودمند نیست
۲
بسیار چاره هست که از درد بدترست
صد چشم بد، برابر دود سپند نیست
۳
ما را به بخت شور خود ای دوست واگذار
بادام تلخ در خور آغوش قند نیست
۴
نتوان گرفت دامن معنی به دست ناز
جز پیچ و تاب، صید سخن را کمند نیست
۵
نگرفت پیش اشک مرا منع آستین
سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست
۶
لب بسته همچو غنچه تصویر زاده ایم
ما را خبر ز چاشنی نوشخند نیست
۷
صد دل چو تار سبحه به یک رشته می کشد
کوتاهیی در آن مژه های بلند نیست
۸
امروز عیسیی که به درد سخن رسد
صائب درین زمانه نادردمند نیست
تصاویر و صوت

نظرات