
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۵۱
۱
حسن ترا که ناز به اهل نیاز نیست
این ناز دیگرست که پروای ناز نیست
۲
از دیدن تو چون دل عشاق وا شود؟
در ابروی تو یک گره نیم باز نیست
۳
از ما متاب روی که آیینه ترا
روشنگری به از نظر پاکباز نیست
۴
از آه نارساست شب ما چنین رسا
افسانه گر دراز بود شب دراز نیست
۵
یوسف ز چشم شوخ زلیخا چه می کشد
شکر خدا که دیده یعقوب باز نیست!
۶
عشق تو یار جانی هفتاد ملت است
در هیچ پرده نیست که این نغمه ساز نیست
۷
سیل از بساط خانه به دوشان چه می برد؟
ملک خراب را غمی از ترکتاز نیست
۸
با اهل درد کار بود داغ عشق را
بر هر گلی که عطر ندارد گداز نیست
۹
صائب دل تو در پس دیوار غفلت است
ورنه کدام وقت در فیض باز نیست؟
تصاویر و صوت



نظرات