
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۵۲
۱
عشق مرا به زینت ظاهر اساس نیست
پروانه را ز شمع، نظر بر لباس نیست
۲
تیغ است ماه عید ز جان سیر گشته را
این خوشه را ملاحظه از زخم داس نیست
۳
بالاتر از وصال شمارد خیال را
شکر خدا که دیده ما ناسپاس نیست
۴
زیر زمین بود، به فلک گر برآمده است
در هر سری که همت گردون اساس نیست
۵
تیغ دو دم ز سنگ فسان تیزتر شود
دیوانه را ز سنگ ملامت هراس نیست
۶
اشک من و رقیب به یک رشته می کشد
صد حیف چشم شوخ تو گوهرشناس نیست
۷
با قاتل است کار چو قربانیان مرا
از هیچ کس مرا نظر التماس نیست
۸
در دل نهفته ایم سویدای بخت را
چون کعبه تیره بختی ما در لباس نیست
۹
صائب مبند لب ز فغان های دلخراش
هر چند رحم در دل سنگین آس نیست
تصاویر و صوت

نظرات