
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۷۶
۱
هر کس ز تیغ غمزه او سر دریغ داشت
جام سفالی از لب کوثر دریغ داشت
۲
زر را به زر چرا ندهد بی دریغ کس؟
از یار سیمبر نتوان زر دریغ داشت
۳
ماند از غبار خاطر خود زنده زیر خاک
از هر که آسمان مژه تر دریغ داشت
۴
میزان روزگار ندارد به ظلم میل
زان سر بجوی هر چه ازین سر دریغ داشت
۵
فیض قدح چرا بود از آفتاب کم؟
نتوان ز خاک باده احمر دریغ داشت
۶
آگاه بود خضر ز آفات زندگی
دانسته آب را ز سکندر دریغ داشت
۷
صائب ز حرف تلخ شکایت چرا کند؟
هر کس ز کام طوطی، شکر دریغ داشت
تصاویر و صوت

نظرات