
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۸
۱
کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را
پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
۲
می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت
توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
۳
تن به هر تشریف ناقص کی دهد نفس شریف؟
کعبه هیهات است پوشد جامه پوشیده را
۴
همت عالی شود نازل ز پیوند خسیس
برگ کاهی مانع از پرواز گردد دیده را
۵
منع ما از سیر گلزار ای چمن پیرا مکن
ور نه برمی چیند آهی این بساط چیده را
۶
قدر یاقوت لب او را که می داند که چیست؟
جوهری قیمت نداند جوهر نادیده را
۷
گرمخونی می کند بیگانگان را آشنا
موج می شیرازه گردد صحبت پاشیده را
۸
صیقل دل های بی غم گرچه باشد ماه عید
تازه می سازد به ناخن داغ ماتم دیده را
۹
رتبه کامل عیاران بیش گردد از محک
نیست پروایی ز میزان مردم سنجیده را
۱۰
خود حسابان صائب از دیوان محشر فارغند
از حساب اندیشه ای نبود قیامت دیده را
تصاویر و صوت


نظرات