صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۰۸۸

۱

یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت

صد حرف آشنا زد و یک آشنا نیافت

۲

محضر به خون بستر گل می کند درست

پهلوی من شکستگی از بوریا نیافت

۳

بر چوب بست غیرت من دست شانه را

دست این چنین به زلف نسیم صبا نیافت

۴

در پیش غنچه دهن دلفریب او

تا پسته لب گشود، دل خود به جا نیافت

۵

از دست کوته است، که در زیر سنگ باد!

نخل قدش که جای در آغوش ما نیافت

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۶۷

نظرات