
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۰۹۷
۱
بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت
زور کمان به گرمی آتش توان گرفت
۲
می بایدش ز حاصل ایام دست شست
سروی که جای بر لب آب روان گرفت
۳
از ترکتاز عشق شکایت چسان کنم؟
کاین لشکر از سپاه من اول زبان گرفت
۴
از وعده دروغ دل از دست می دهیم
یوسف به سیم قلب ز ما می توان گرفت
۵
دندان به دل فشار که آب حیات رفت
هر تشنه کاین عقیق به زیر زبان گرفت
۶
چون صبح هر که سینه خود را نمود صاف
عالم چو آفتاب به تیغ زبان گرفت
۷
صائب ز خود برآی که چون تیغ آبدار
هر کس برون ز خویشتن آمد جهان گرفت
تصاویر و صوت


نظرات
الف رسته