
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۰۲
۱
از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت
این دل رمیده را به چه تدبیر می گرفت؟
۲
آن عهد یاد باد که آن زلف مشکبار
دیوانه مرا به دو زنجیر می گرفت
۳
می جست از زبان ملامتگران پناه
مجنون که جای در دهن شیر می گرفت
۴
می داد از دل آینه سامان برای تو
آهم که چشم آینه را دیر می گرفت
۵
حیران عشق را خبر از خویشتن نبود
آیینه در برابر تصویر می گرفت
۶
گر ناز بی دماغ نمی شد ز خون خلق
از دست غمزه تو که شمشیر می گرفت؟
۷
پیری فسرده کرد مرا، ورنه پیش ازین
آتش ز شست من به نی تیر می گرفت
۸
تا عشق داشت گوشه چشمی به من، جهان
گرد مرا به قیمت اکسیر می گرفت
۹
دیوانه حلقه در بیت الحرام را
صائب به یاد حلقه زنجیر می گرفت
تصاویر و صوت

نظرات