صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۱۱۵

۱

تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست

این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست

۲

هر حلقه ای از زلف تو، چون حلقه ماتم

از نوحه و از گریه و از زاری دلهاست

۳

بی جلوه انجم، دل شب پرده خواب است

فیض شب آن زلف ز بیداری دلهاست

۴

از شورش جانهاست پریشانی آن زلف

بیماری چشمش ز پرستاری دلهاست

۵

از جلوه او، کیست ز دل دست نشوید؟

خار و خس این سیل، عنانداری دلهاست

۶

مشکل که کند گوش، امان نامه خط را

خال تو که مشغول جگرخواری دلهاست

۷

تا دل نشود بیخبر، آسوده نگردد

مستی عرق صحت بیماری دلهاست

۸

صائب دو جهان سوزد اگر روی نماید

آن نور که در پرده زنگاری دلهاست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۷۹

نظرات