صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۱۴۰

۱

در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است

آوارگی تیر در آغوش کمان است

۲

بیهوده پس سبحه و زنار دویدیم

شیرازه اوراق دل آن موی میان است

۳

این با که توان گفت، که با آن همه نعمت

دل خوردن ما بر فلک سفله گران است

۴

گر باد به فرمان سلیمان زمان بود

مجنون ترا ریگ روان تخت روان است

۵

روشن گهران از هنر خویش نگویند

اینجاست که جوهر علف تیغ زبان است

۶

مردان حق از دایره چرخ برونند

از چرخ شکایت روش پیرزنان است

۷

بیرون شد ازین دایره بی زخم محال است

ما سست عنانیم و قضا سخت کمان است

۸

ذرات جهان ریزه خور خوان سپهرند

هر چند که بر سفره او یک ته نان است

۹

صائب دم گرمی که برآرد ز جهان دود

در حلقه ما سوختگان باد خزان است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۹۲

نظرات