صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۱۴۱

۱

محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است

بیداری حیرت زدگان خواب گران است

۲

پوشیدن چشم از دو جهان سود نبخشد

مادام که دل در بر سالک نگران است

۳

تا دست برآورده ام از خرقه تجرید

بر پیکر من بند قبا بند گران است

۴

پیداست چو ابر تنک جلوه خورشید

در پرده چشمی که خیال تو نهان است

۵

چون سیل، طلبکار ترا سنگ ملامت

در قطع بیابان طلب، سنگ فسان است

۶

در مشرب من خلوت اگر خلوت گورست

بسیار به از صحبت ابنای زمان است

۷

صائب مکن اندیشه جان در سفر عشق

کاین مرحله را ریگ روان خرده جان است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۹۲
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۴۰۴

نظرات