
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۴۸
۱
سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است
خضری که به آدم ندهد آب همین است
۲
شوخی که به یک جلوه مستانه جهان را
داده است به سیلاب می ناب همین است
۳
سیلاب خرامی که فکنده است ز رفتار
در کوه گران رعشه سیماب همین است
۴
ماهی که نموده است ز رخسار شفق رنگ
خون در دل خورشید جهانتاب همین است
۵
بحری که ز رخسار گهر گرد یتیمی
شسته است به رخساره چون آب همین است
۶
آن فتنه ایام که در پرده شبها
آورده شبیخون به سر خواب همین است
۷
آن دشمن ایمان که ز رخسار چو قندیل
آتش زده در سینه محراب همین است
۸
آن گوهر شهوار که دریای گهر را
در گوش کشد حلقه گرداب همین است
۹
خورشید عذاری که ازو سوخته صائب
خون در جگر لاله سیراب همین است
تصاویر و صوت


نظرات