
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۴۹
۱
چشمی که نظرباز به آن طاق دو ابروست
دایم دو دل از عشق چو شاهین ترازوست
۲
بی نرگس گویا، به سخن لب نگشاییم
ما را طرف حرف همین چشم سخنگوست
۳
بس خون که کند در دل مرغان چمن زاد
این حسن خداداد که با آن گل خودروست
۴
در پرده بینایی من نقش دویی نیست
هر داغ پلنگم به نظر دیده آهوست
۵
تا غنچه نگردیم دل ما نگشاید
در خلوت ما رطل گران کاسه زانوست
۶
در روز به مجلس مطلب دختر رز را
صحبت به شب انداز، که صحبت گل شب بوست
۷
صائب چه خیال است که از سینه کند یاد؟
هر دل که گرفتار در آن حلقه گیسوست
تصاویر و صوت

نظرات