
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۵۰
۱
مرغی که رمیدن ز جهان بال و پر اوست
از عرش گذشتن سفر مختصر اوست
۲
عشق و محیطی است که دلها گهر اوست
نیلی رخ افلاک ز موج خطر اوست
۳
عشق تو همایی است که دولت اثر اوست
بر هم زدن هر دو جهان بال و پر اوست
۴
شیرینی جان چاشنی خنده ندارد
این شیوه جانسوز همین با شکر اوست
۵
سیری ز تماشای خود آن حسن ندارد
تا آینه دیده ما در نظر اوست
۶
چشم تو چه خونها که کند در دل مردم
زان فتنه خوابیده که در زیر سر اوست
۷
شوخی که مرا بی دل و دین ساخته صائب
بتخانه چین پرده نشین نظر اوست
تصاویر و صوت


نظرات