صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۱۵۷

۱

یارب دل خون گشته ز مژگان که جسته است؟

این قطره گرم از دل سوزان که جسته است؟

۲

شد پله میزان ز فروغش ید بیضا

این لعل گرامی ز رگ کان که جسته است؟

۳

در دایره نه فلک آرام ندارد

این نقطه شوخ از خط فرمان که جسته است؟

۴

آب از نظر خیره خورشید گشاید

این پرتو از آیینه رخشان که جسته است؟

۵

دود از جگر خرمن افلاک برآرد

این برق ز ابر گهرافشان که جسته است؟

۶

در گلشن خلدش نتوان داشت به زنجیر

این طایر وحشی ز گلستان که جسته است؟

۷

در دامن ساحل نزد چنگ اقامت

این مشت خس از سیلی طوفان که جسته است؟

۸

بر دامن صحرای قیامت ننشیند

این گرد سبکسیر ز جولان که جسته است؟

۹

بی آینه بر سنگ زند راز دو عالم

این طوطی مست از شکرستان که جسته است؟

۱۰

شد روی زمین از عرقش دامن گوهر

این یوسف شرمین ز شبستان که جسته است؟

۱۱

خون از نفسش می چکد و زهر ز گفتار

این آبله از خار مغیلان که جسته است؟

۱۲

بی زخم نمایان نبود یک سر مویش

این صید ز سر پنجه مژگان که جسته است؟

۱۳

این چهره کاهی گل روی سبد کیست

این برگ خزان دیده ز بستان که جسته است؟

۱۴

این شعله آه از جگر چاک که برخاست؟

این سرو خرامان ز خیابان که جسته است؟

۱۵

دل رو به قفا می رود امروز دگر بار

از دام سر زلف پریشان که جسته است؟

۱۶

صائب دگر امروز همه سوز و گدازی

آهی دگر از سینه سوزان که جسته است؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۶۰۰

نظرات