
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۶۶
۱
با طره او مشک ختا دود کبابی است
با چهره او صورت چین موج سرابی است
۲
با شوخی آن چشم، رم چشم غزالان
در دیده صاحب نظران پرده خوابی است
۳
چشم است سراپا که به رخسار تو نو شد
هر شاخ گلی را که به کف جام شرابی است
۴
می نوش و برافروز که شاخ گل سیراب
هنگامه پر شور ترا سیخ کبابی است
۵
در دلبری اندام تو کم نیست ز رخسار
هر بند قبای تو مرا بند نقابی است
۶
روزی است که خط مشق پریشان کند آغاز
مکتوب مرا از تو گر امید جوابی است
۷
از هر نگه ما و تو چون پرده برافتد
پوشیده و سربسته سؤالی و جوابی است
۸
در دیده من جوهر بیرحمی شمشیر
از سوختگی سایه بید و لب آبی است
۹
دستی که به احسان، فلک خشک گشاید
در دیده روشن گوهران موج سرابی است
۱۰
پیداست که تا چند بود خانه نگهدار
صائب که درین بحر پرآشوب حبابی است
تصاویر و صوت

نظرات