صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۱۶۸

۱

تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگی است

بر گوهر شهوار، صدف کام نهنگی است

۲

در چشم تو گر خوش بود این سقف زراندود

در دیده سودازدگان دامن سنگی است

۳

طوطی که ز شیرین سخنان است، ز وحشت

بر چهره آیینه ما پرده زنگی است

۴

هر مسلک دیگر که کند عقل دلالت

جز دامن صحرای جنون کوچه تنگی است

۵

از سنگدلانی که درین شهر و دیارند

هر کوچه به دیوانه ما شهر فرنگی است

۶

هر حلقه چشمی که در او مردمیی نیست

در دیده صاحب نظران داغ پلنگی است

۷

با گوشه نشینان به ادب باش که صوفی

چون پا نهد از چله برون، تیر خدنگی است

۸

صحرای عدم ساده ازین پست و بلندست

در ملک وجودست اگر صلحی و جنگی است

۹

حیرت زدگان بیخبر از منزل و راهند

در قافله ما نه شتابی نه درنگی است

۱۰

هر چند که بر چشم تو شوخی است مسلم

پیش دل رم کرده ما آهوی لنگی است

۱۱

این نغمه ز هر پرده کند جامه مبدل

در هر گلی این آب سبکروح به رنگی است

۱۲

صائب گل آن است که هموار نگشتی

در راه سلوک تو اگر خاری و سنگی است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۶۰۴

نظرات