
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۷۴
۱
در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست
چون صبح، مرا حق نفس بر همه کس هست
۲
اندیشه آزاد شدن فال غریبی است
آن را که خیابان گل از چاک قفس هست
۳
گلبانگ نشاط از دل مجنون نشود کم
چندان که درین بادیه آواز جرس هست
۴
گر نیست مرا در حرم تنگ شکر، بار
سامان به سر دست زدن همچو مگس هست
۵
صائب نشود پخته به خورشید قیامت
در میوه هر دل که رگ خام هوس هست
تصاویر و صوت

نظرات