
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۷۶
۱
خام است شرابی که در او غلغله ای هست
پوچ است زمینی که در او زلزله ای هست
۲
گل می شکفد از مژه خار مغیلان
تا در قدم گرمروان آبله ای هست
۳
با گل همه شب دست و گریبان وصال است
چون خار کسی را که زبان گله ای هست
۴
چون معنی بیتیم یکی، از ره معنی
در صورت اگر ما و ترا فاصله ای هست
۵
ارباب جنون را ز کشاکش خبری نیست
در گردن عقل است اگر سلسله ای هست
۶
همره چه ضرورست، که از سنگ ملامت
در هر قدم راه جنون قافله ای هست
۷
صائب برد از صحبت گل فیض چو بلبل
آن را که درین باغ زبان گله ای هست
تصاویر و صوت

نظرات