
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۹۰
۱
در موج پریشانی ما فاصله ای نیست
امروز به جمعیت ما سلسله ای نیست
۲
فریاد که اسباب گرفتاری ما را
چون حلقه زنجیر ز هم فاصله ای نیست
۳
بی دیده بینا چه گل از خار توان چید؟
رحم است به پایی که در او آبله ای نیست
۴
موقوف به وقت است سماع دل عارف
هر روز در اجزای زمین زلزله ای نیست
۵
از ظرف حریفان نتوان سر به در آورد
در بزم شرابی که تنک حوصله ای نیست
۶
بوی گل و باد سحری بر سر راهند
گر می روی از خود، به ازین قافله ای نیست
۷
صائب ز سر زلف سخن دست ندارد
هر چند به جز گوشه ابرو صله ای نیست
تصاویر و صوت


نظرات