
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۱۹۴
۱
در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت
لیک از ته دل روی توجه به نشان داشت
۲
آن عهد کجا رفت که آن دلبر پرکار
ما را به ته دل، دگران را به زبان داشت
۳
اکنون نظرم کاسه دریوزه اشک است
آن رفت که غمخانه من آب روان داشت
۴
نرگس طرف چشم سخنگوی تو گردید
از بی بصران شرم توقع نتوان داشت
۵
پیوسته درین باغ، دلم چون گل رعنا
رویی به بهار و رخ دیگر به خزان داشت
۶
دلگیری من نیست ازین باغ، نوآموز
در بیضه مرا شوق قفس بال فشان داشت
۷
انگشت نما بود ز نادیدگی خلق
هر کس چو مه نو لب نانی ز جهان داشت
۸
هرگز به سر خود قدمی راه نرفتم
در بادیه زنجیر مرا ریگ روان داشت
۹
تا چشم گشودم من دلسوخته صائب
چون داغ، مرا لاله عذاری به میان داشت
تصاویر و صوت

نظرات