
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۲۰۱
۱
قد تو کجا و قد رعنای قیامت
این جامه بلندست به بالای قیامت
۲
ای از مژه شوخ صف آرای قیامت
وز زلف دلاویز دو بالای قیامت
۳
در دامن کهسار کم از خنده کبک است
در پله تمکین تو غوغای قیامت
۴
هم جنتی از چهره و هم دوزخی از خوی
نقدست در ایام تو سودای قیامت
۵
خورشید تو چون از افق زلف برآید
ریزد عرق شرم ز سیمای قیامت
۶
از داغ بود گرمی هنگامه دلها
خورشید بود انجمن آرای قیامت
۷
در سینه ما سوختگان نم نتوان یافت
بی آب بود دامن صحرای قیامت
۸
از شرم گنه بس که کشیدم به زمین خط
مسطر زده شد دامن صحرای قیامت
۹
در سایه کوه گنه ما ز بلندی
آسوده بود خلق ز گرمای قیامت
۱۰
از سینه آتش نفسان دود برآید
چون خامه صائب کند انشای قیامت
تصاویر و صوت


نظرات