
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۲۱۱
۱
می گلرنگ خونی رازست
لب ساغر خموش غمازست
۲
دهن شیشه مغرب عقل است
لب پیمانه مشرق رازست
۳
یک الف وار نیست گوشه امن
صفحه خاک، سینه بازست
۴
عقل با عشق مشتبه نشود
ذره از آفتاب ممتازست
۵
بلبل بوستان شوق ترا
شکن دام، بال پروازست
۶
طور آخر گل از تجلی چید
کار افتادگان خداسازست
۷
دل صائب ز شوق آب شده است
تشنه خاک پاک شیرازست
نظرات