
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۲۳۲
۱
تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست
کی قدر آب داند هر کس که تشنه لب نیست
۲
بی لب گشودن از ابر گوهر صدف نیابد
اظهار تنگدستی هر چند از ادب نیست
۳
نادان بود مسلم از گوشمال دوران
آسوده از شکست است فردی که منتخب نیست
۴
هر چند آن پریرو وحشی تر از غزال است
این صید را کمندی چون آه نیمشب نیست
۵
همت صلای عام است نسبت به هر که باشد
در خانه کریمان مهمان بی طلب نیست
۶
با ما شبی به روز آر، روزی به ما به شب کن
یک روز نیست صد روز، یک شب هزار نیست
۷
از استخوان بی مغز پوچ است لاف، صائب
حرف از نسب مگویید در هر کجا حسب نیست
تصاویر و صوت

نظرات
کاروان پرند