
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۲۵۸
۱
ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست
فتنه با نگاه او گرم همعنانیهاست
۲
ای هلاک خوبت من این همه تغافل چیست
ای خراب چشمت من این چه سرگرانیهاست؟
۳
جان و دل سپر سازم پیش ناوک نازت
شست غمزه را بگشا وقت شخ کمانیهاست
۴
گه سبو زنم بر سنگ، گه به پای خم افتم
ساقیا مرنج از من عالم جوانیهاست
۵
دورم از وصال او زندگی چه کار آید
جان به لب نمیآید این چه سختجانیهاست
۶
ناله حزینت کو، آه آتشینت کو؟
لاف عشقبازی چند، عشق را نشانیهاست
۷
ای خوشا که همچون گل در کنار من باشی
با نگاه جانسوزت وه چه کامرانیهاست
۸
سینهها مشبک شد از خدنگ مژگانت
حال ما نمیپرسی این چه سرگرانیهاست
۹
روز بیتو بیتابم، شب نمیبرد خوابم
روز و شب نمیدانم، این چه زندگانیهاست
۱۰
صائب این تپیدن چیست زخم کاریی داری
یار بر سرت آمد وقت جانفشانیهاست
تصاویر و صوت


نظرات
چیپو