
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۲۶۲
۱
زمین نقش پایی است بر آستانت
فلک شیشه باری است از کاروانت
۲
دم عیسوی از بهارت نسیمی
کف موسوی برگی از بوستانت
۳
سماعیل، رد کرده قربانی تو
کمین بنده ای یوسف از کاروانت
۴
فلک کله آه سودایی تو
زمین گرد پاپوش سرگشتگانت
۵
دم صبح زخم نمایان تیغت
دل شب نمودار زاغ کمانت
۶
خزان باددستی ز گلزار جودت
بهار آشنارویی از بوستانت
۷
چو آیینه دان تو خورشید باشد
چه باشد عذار ثریا فشانت
۸
ندانم چگونه است آیینه تو
که شد خیره چشم ز آیینه دانت
۹
نشان تو ای بی نشان از که جویم؟
که در بی نشانی است پنهان نشانت
۱۰
ترا می رسد دعوی کبریایی
که بوسد ز دور آسمان آستانت
۱۱
ز توحید صائب چه دم می زنی تو؟
مبادا شود آب، تیغ زبانت
تصاویر و صوت


نظرات