صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۲۶۷

۱

داغ ما نیست به دلسوزی یاران محتاج

نبود آتش خورشید به دامان محتاج

۲

نه ز نقص است اگر خال ندارد دهنش

نیست آن کان ملاحت به نمکدان محتاج

۳

چشم بد دور ز رخسار عرقناک تو باد!

که مرا کرد به صد دیده حیران محتاج

۴

حسن را شرم ز آفات نگه می دارد

نبود چهره مریم به نگهبان محتاج

۵

نشود جمع به هم نعمت و دندان هرگز

که صدف در دل دریاست به دندان محتاج

۶

سر خود گیر ز درگاه بهشت ای رضوان

که در اهل کرم نیست به دربان محتاج

۷

عجز آنجا که کند قدرت خود را ظاهر

به مددکاری مورست سلیمان محتاج

۸

در دل ابر چه خون تلخی دریا که نکرد

نشود هیچ کریمی به لئیمان محتاج!

۹

می توان یافت که فهمیده نمی گوید حرف

هر که باشد به سخن فهمی یاران محتاج

۱۰

دل دیوانه ما بی دف و نی در رقص است

شور ما نیست به این سلسله چندان محتاج

۱۱

دیده سیر مدارید توقع ز جهان

که سپهرست ز خورشید به یک نان محتاج

۱۲

صائب البته سخنگو طرفی می خواهد

لب خاموش نباشد به سخندان محتاج

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۶۵۵
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۵۸۱

نظرات