
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۲۸۵
۱
نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
سینه ای چاک نکردیم به اندازه صبح
۲
عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
۳
هر سری را نکشد دار فنا در آغوش
سر خورشید سزد شمسه دروازه صبح
۴
نکند طول امل چاره کوتاهی عمر
نشود تار نفس رشته شیرازه صبح
۵
دولت سرد نفس زود به سر می آید
که بود یک دو نفس مستی جمازه صبح
۶
پیش چشمی که دل زنده شب را دریافت
چون گل روی مزارست رخ تازه صبح
۷
گر دل زنده چو خورشید تمنا داری
بشنو از صائب ما این غزل تازه صبح
تصاویر و صوت


نظرات